معرفی خودم

ساخت وبلاگ
وقتی مهمونها همه رفتند مامانم رفت جلوی داماد و ب داماد گفت ما رسم نداریم داماد شب خونه ما زیاد بمونه.!اخه بزار بله رو بگیری مادر من بعد برو ب جنگ داماد!!! داماد اونشب رفت اما حدود 18 روز ن زنگید و ن اومد خونه ما.منم ک کلی باهاش رودربایستی داشتم بی تفاوت زندگیم میکردم.تا اینگه یه روز مامانم اومد جلوی معرفی خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفی خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khaterattam بازدید : 15 تاريخ : يکشنبه 4 تير 1396 ساعت: 23:23

سلام

من همیشه دلم می خواست تا خاطرات زندگیم رو کتاب کنم.اما چون فرصتش و یا امکاناتش پیش نمی اومد.اومدم و تصمیم گرفتم یک وبلاگ اختصاصی برای خودم جور کنم.امیدوارم خوشتون بیاد

معرفی خودم...
ما را در سایت معرفی خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khaterattam بازدید : 12 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 5:51

یه دختر 19 ساله مظلوم و ساکت.ک فقط سرمتو کار خودم بود.اونقدری که حتی با خواهر و برادرام رفاقتی نداشتم.مثل لاک پشت زندگی می کردم،آروم و بی صدا.از لحاظ ظاهری دختری لاغراندام،گندم رو. در حد معمول بودم.نه اونقدری زشت و ن زیبا رو.قد متوسط.بابام تازه تو کار بساز بفروش رفته بود و مادرم خانه دار ک کمی هم خی معرفی خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفی خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khaterattam بازدید : 15 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 5:51